سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دعا کن که بمیرم!چرا نمی آیی؟!
سرم را روی شانه های جمعه می گذارم و دلتنگی هایم را در دامانش زار زار میگریم. دیدی که باز هم خبری از مسافرت نشد؟؟!! دیدی فاطمیه هم بهانه برای ظهور نشد؟!
مسافر تو مگر منتقم فاطمه س نیست؟؟ تو که جمعه ای و به رنگ زهرا س، چرا جاده ات مسیر مهدی فاطمه عج نشد؟؟!!
جمعه خم می شود و آرام در گوشم زمزمه می کند: گله از من مکن! گره کار تویی!! تا تو اینگونه ای، اینهمه سیاه و ناآدم! هزار فاطمیه هم که بگذرد نه من و نه هیچ روز هفته خاک پای مهدی عج نخواهد شد!!
سکوت می کنم! اشک روی صورتم خشک می زند! راست می گوید! گره کار منم! نفرین به من و اسارتم در بند این نفس! نفرین به من و این روزمرگی ها. نفرین به من این اشکها!! نفرین به من و اینهمه ادعا! نفرین به من و این به اصطلاح عاشق بودنم!!!....
من که آدم نمی شوم؛ کاش آدمم کنی مولا...
اگر حجاب ظهورت وجود پست من است دعا کن که بمیرم چرا نمی آیی؟

+نوشته شده در شنبه 91/1/19ساعت 6:0 عصرتوسط وحدت آباد | نظرات ()
طبقه بندی: ()