خاطره
سلام
مشهد که دانشجو بودیم هرشب میرفتیم حرم
سر راهمون از این نفرایی که با ترازو مینشستن و مردم رو وزن میکردن زیاد بودن
ولی یکیش پایه ثابت بود حالا همه نفر صد تو من و پنجاه تومن میگرفتن
ما هم رو همین حساب دلمون برا بنده خدا سوخت و با یکی از بچه ها گفتیم بریم وزن کنیم و رفتیم رو باسکو
من هشتاد کیلو بودم اونم شصت و پنج کیلو یکم مسخره بازی در آوردیم بعد که خواستیم پول طرفو بدیم مث این آدمای متشخص گفتیم آقا چقد میشه گفت 1450 تومن!!!!!!!!!!!!
گفتم دایی کیلویی چند حساب میکنی؟!!! گفت ده تومن!!!
گفتم کَشی کُشی بهتر میصرفه ها!!!!!
Design By Ashoora.ir & Bi simchiمرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ