مدینه که هستی، وقتی قدم هایت لرزان و پرشتاب تو را به بین الحرمین می رساند، مات و مبهوتی، نمی دانی پشت به پنجره های بقیع بایستی و با السلام علیک یا رسول الله آغاز کنی و دردهای دلت را مجال رها شدن دهی یا رو به خرابه های بقیع بایستی و بغض مانده در گلویت را با ندای السلام علیک یا أئمه البقیع بشکنی و فریاد بزنی...
داغ دلت تازه می شود وقتی نمی دانی باید به کجا رو کنی و چشم به کجا بدوزی وقتی تمام وجودت می خواهد فریاد بزند السلام علیک یا بنت رسول الله یا فاطمه الزهرا...
دلت می خواهد کنار باب جبرئیل به خاک بیفتی و از ته دل فریاد بکشی: اللهم العن أول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد، لعن الله قاتلیک و ضاربیک یا فاطمه...
دلت می خواهد تمام هستی ات را بدهی تا آن لحظه را نبینی که چه برسر حیدر آمد...
دلت می خواهد آنقدر فریاد بزنی، گریه کنی، ضجه بزنی، ناله کنی تا جان دهی همان جا کنار در...
دلت می خواهد زنده بمانی تا ظهور فرزندش تا ببینی انتقام مادر را...
دلت می خواهد...
اللهم عجل لولیک الفرج